سنائي
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

سَنائي

سنائی. حکیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی شاعر عالیمقدار و عارف بلند مقام قرن ششم هجری و از استادان مسلم شعر فارسی است. نام او را عوفی، مجدالدین آدم السنایی و حاجی خلیفه محمد بن آدم نوشته اند و در تاریخ گزیده نیز محمد ضبط شده است، لیکن جامی و هدایت نام او را به همان نحو که آورده ایم ذکر کرده اند و اشارات خود او نیز نظماً و نثراً بر همین منوال است، چنانکه درمقدمۀ منثورِ دیوان خود گفته و در «حدیقة الحقیقة» چنین آورده است :

هرکه او گشته طالب مجد ست
شفی او راز لفظ بوالمجد ست

شعرا را به لفظ مقصودم
زین قبل نام گشت مجدودم

زآنکه جد را به تن شدم بُنیت
کرد مجدود ماضیم کُنیت

و از معاصران او نیز محمد بن علی الرقا در دیباچۀ «حدیقة الحقیقة» نام وی را «ابوالمجد مجدود بن آدم السنائی» آورد و این اشاره مسلم میـدارد که مجدالدین و محمد غلط و تحریفی است. در دیوان سنایی ابیاتی دیده میـشود که در آن اشاره به نام دیگری برای شاعر است یعنی در آنها گوینده خود را «حسن» خوانده است مانند این بیت :

حسن اندر حسن اندر حسنم
تو حسن خلق و حسن بنده حسن

به همین مناسبت بعضی از محققان معتقد شده اند که نام او اصلاً حسن بوده است و بعدها «مجدود» نامیده شده است. ولادت او باید در اواسط یا اوایل نیمۀ دوم قرن پنجم در غزنین اتفاق افتاده باشد و بعد از رشد و بلوغ و مهارت در این فنّ به عادت زمان روی به دربار سلاطین نهاد و به دستگاه غزنویان راه جُست و با رجال و معاریف آن حکومت آشنائی حاصل کرد. به هر حال سنایی در آغاز به مداحی اشتغال داشت، ولی نصیبی از اشعار استادانه خود نمیـگرفت تا آنکه یک باره واله و شیدا شد و دست از جهان و جهانیان بشست :

حسب حال آنکه دیوِ آز مرا
داشت یک چند در نیاز مرا

شاه خرسندیم جمال نمود
جمع منع و طمع محال نمود

سنائی چند سال از دورۀ جوانی خود را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذرانید و گویا در همان ایام که در بلخ بود راه کعبه پیش گرفت. قصیده ای به مطلع ذیل در اشتیاق کعبه سروده :

گاه آن آمد که با مردان سوی میدان شویم
یک ره از ایوان برون آئیم و در کیوان رویم

بعد از بازگشت از سفر مکه شاعر مدتی در بلخ به سر برد و از آنجا به سرخس و مرو و نیشابور رفت و هر جا چندی در سایۀ تعهد و نیکو داشتِ بزرگان علم و رؤسای محل به سر برد تا در حدود سال ٥١٨ ه.ق. به غزنین بازگشت. یادگارهای پرارزش این سفر دراز مقداری از قصاید و اشعار سنایی است که در خراسان سروده و «کارنامۀ بلخ» که در شهر بلخ ساخته است. بعد از بازگشت به غزنین سنائی خانه نداشت و چنانکه میگوید یکی از بزرگان غزنین خواجه عمید احمد بن مسعود خانه ای به وی بخشید. از این پس تا پایان حیات خود در غزنین به گوشه گیری و عُزلَت گذرانید. و در همین ایام است که به نظم و اتمام مثنوی مشهور به «حدیقة الحقیقة» توفیق یافت. در وفات او اختلاف کرده اند و سال وفات وی به قول تقی الدین کاشی ٥٤٥ ه.ق . است . مقبرۀ سنائی در غزنین زیارتگاه خاصّ و عامّ است. غیر از دیوان مذکور چند مثنوی از سنایی باقی مانده که به اختصار نام میبریم ١ - حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة ; که آن را الهی نامه نیز نامند و آن مهمترین مثنوی سنایی است ٢ - سیَر العِباد الی المعاد; مثنوی است بر وزن «حدیقة الحقیقة» که سنایی آن را در سرخس سروده است ٣ - طریق التحقیق; مثنوی است بر وزن حدیقه و بر آن اسلوب که در سال ٥٢٨ ه.ق. یعنی سه سال بعد از اتمام حدیقه به پایان رسانید ٤ - کارنامۀ بلخ; مثنوی است بر وزن حدیقه در پانصد بیت که ظاهراً نخستین نظم مثنوی سنایی است و آنرا «مطایبه نامه» هم میـــگویند. مثنویهای دیگر به نام عشقنامه و عقل نامه و تجربة العلم از وی در دست است.