ابنُ عربيّ
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 21 دی 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

ابنُ عربيّ

ابنُ عربی. ابوبکر محیی الدین محمد بن علی حاتمی طائی اندلسی. یکی از اعاظم حکمای صوفیه. مولد او در سال ٥٦٠ ه.ق. به مرسیه. در هشت سالگی با کسان خویش به اشبیلیه رفته و مقدمات علم در آنجا فراگرفته و سپس نزد دانشمندان بزرگ محل مانند ابن بشکوال و جز او به تکمیل معلومات خود پرداخته و به سال ٥٩٠ به تونس و در ٥٩٨ به مشرق سفر کرده و بدانجا متوطن شده و در همین سال توفیق زیارت خانۀ خدا یافته و دو بار یکی به سنۀ ٦٠١ و دیگری در ٦٠٨ به بغداد مسافرت و مدتی کوتاه در آنجا بوده و در سال ٦١١ نوبت دوم حج گذارده و سال بعد به حلب و پس از آن به موصل و آسیة الصغری شده و در همه جا سلاطین و امراء عصر مَقدَمِ او را عزیز داشته و رواتب و صلات بدو داده اند و او به فقراء بخشیده است. و در دمشق به سال ٦٣٨ درگذشته است. قبر او در دامنۀ جبل قاسیون هم اکنون برجا و مشهور است. چندی ارباب تعصّب آنجا را مزبله کردند وچون سلطان سلیم عثمانی شام را بگشود امر به تنظیف و تعمیر آن کرد. لقب شیخ به مغرب «ابن سراقه» و در مشرق به «الشیخ الاکبر» معروف است. محیی الدین را کتب بسیاری است نزدیک دویست جلد که هنوز یکی از مراجع اصحاب طریقت و دانشمندان دیگر است، از آنجمله : کتاب فتوحات مکیه. کتاب فصوص الحکم. کتاب تاج الرسائل و منهاج الوسائل. کتاب العظمة. کتاب السبعه. کتاب حلیة الابدال. کتاب محاضرات الابرار. کتاب التدبیرات الالهیه. کتاب مفاتیح الغیب. کتاب التجلیات. کتاب الخلوه. کتاب المدخل الی معرفة الاسماء. کتاب النقباء. کتاب عقیدة اهل السنة. کتاب المقنع فی ایضاح السهل الممتنع. کتاب الهویة و الاحدیه. کتاب الاتحاد العشقی. کتاب الجلاله. کتاب الازل. کتاب عنقاء مغرب. کتاب ختم الاولیاء. کتاب شمس المغرب. کتاب الشواهد. کتاب مناصحة النفس. کتاب الیقین. مشکوة الانوار فیما روی عن الله عز و جل من الاخبار. کتاب الاجوبه. قاموسی در اصطلاحات تصوف. الامرالمحکم. تحفة السَّفَرة الی حضرة البرره. مجموع الرسائل الالهیه و جز آن. و بعض کتب را نیز به غلط بدو نسبت کرده اند از قبیل تفسیر قرآن که از عبدالرزاق کاشی است. ابن عربی را اشعاری صوفیانه نیز بوده که گرد کرده و به طبع رسانده اند. فقهاء و علمای ظاهر چه در زمان او و چه پس از او همیشه ابن عربی را به مذهب حلول و اتحاد متّهم کرده اند و نیز عقیدۀ او به وحدت وجود و دعاوی او در مکاشفات غریبه اهل شرع را برخلاف او برانگیخته است و با اینهمه بعض از علماء و فقهای عصرِ او و جز آن عصر مانند عبدالرّزاق کاشی و سیوطی و فیروزآبادی در تعدیل و تزکیه و تصحیح عقاید او کوشیده اند.

***

صدرالدّینِ قونويّ

صدرالدین. قونیوی، محمد بن اسحاق. مؤلف حبیب السیر آرد : شیخ در میدان کسب علوم ظاهری و باطنی و فنون عقلی و نقلی قصب السبق از امثال و اقران میــرُبود و مولانا قطب الدین علامۀ شیرازی علم حدیث نزد آن جناب فراگرفت. در نفحات الانس است که شیخ صدرالدین پسر سببی شیخ محیی الدین العربی است و تربیت از وی یافته و او را مؤلفاتی است چون تفسیر فاتحة الکتاب و مفتاح الغیب و نصوص و فکوک و شرح حدیث و نفحات الهیه و او بر مولوی جلال الدین نماز گزاشت.
صاحب کشف الظنون این کتب را از مؤلفات او شمرده است : تبصرة المبتدی و تذکرة المنتهی به فارسی در اصولِ معارف، مفاوضات راجع به وجود و ماهیت. جامع الاصول. الرسالة الهادیة. الرسالة المرشدیه. نفثة المصدور و تحفة المشکور. اعجاز البیان فی کشف بعض اسرار ام القرآن. مؤاخذات، و مرگ او را در موردی به سال ٦٧٣ ه.ق. و در مورد دیگر به سال ٦٧١ نوشته است.
هدایت در ریاض العارفین آرد : ابوالمعالی محمد بن اسحاق بن محمد بن یوسف بن علی القونیوی از مشاهیر علمای عظام و از اکابر عرفای والامقام بود و او را جناب شیخ محیی الدین عربی تربیت فرمود. مولانا جلال الدین رومی را با وی کمال وداد و اتحاد میــبود چنانکه روزی مولوی به محفل آنجناب وارد شد، وی بنابر تعظیم مسند خود را به مولوی بازگذاشت و خود به کنار رفت. مولوی بر مسند شیخ ننشست. او گفت : چرا بر روی مسند ننشینی ؟ گفت : خدا را چه جواب دهم که بر سجادۀ تو نشینم ؟ جناب شیخ سجاده را بدور افکند و گفت : سجاده ای که تو را نشاید ما را نیز نشاید. باری در میانۀ او و خواجه نصیرالدین طوسی علیه الرحمه اسئله و اجوبه واقع شد و خواجه او را تمجید کرد آن جناب را در علوم به تخصیص در تصوف و حقائق تصانیف پسندیده است از آنجمله است : شرح تعرف و شرح رسالۀ موسوم به شجرۀ نعمانیه که شیخ وی در دولت عثمانیه تصنیف فرموده. مفتاح الغیب. از اوست :

آن نـیـسـت رهِ وصـل کـه انگاشته ایم
وآن نیست جهان جان که پنداشته ایم

آن چشمه که خضر خورده زو آبِ حیات
در خــانــۀ مـاست، لـیـک انـبـاشـتـه ایم