من ندانستم از اوّل که تو بی مِهر و وفایی
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

من ندانستم از اوّل که تو بی مِهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کُنَندَم که چرا دل به تو دادم
باید اوّل به تو گفتن که چنین خوب چرایی

اي كه گفتی مَرو اندر پیِ خوبانِ زمانه
ما كجاييم در اين بحرِ تفكّر تو كجايی

اين نه خال ست و زَنَخدان و سَرِ زُلفِ پريشان
كه دل اهلِ نظر بُرد كه سِرّي ست خدايی

پرده بردار كه بيگانه خود آن روی نبيند
تو بزرگی و در آئينۀ كوچك ننمائی

حلقه بر در نتوانم زدن از دستِ رقيبان
اين توانم كه بيايم به مَحَلَّت به گدايی

عشق و درويشی و انگشت نمائی و مَلامَت
همه سهل است، تحمُّل نكنم بارِ جدايی

روزِ صحرا و سماع ست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نيست كه ديگر بِرُبايی

گفته بودم چو بيايی غمِ دل با تو بگويم
چه بگويم كه غم از دل بِرَوَد چون تو بيايی

شمع را بايد از اين خانه بِدَر بُردن و كُشتن
تا كه همسايه نداند كه تو در خانۀ مايی

« سعدی » آن نيست كه هرگز زِ كَمندَت بگُريزد
كه بدانست كه در بندِ تو خوشتر كه رهايی

خلق گويند برو دل به هوایِ دگری نِه
نكُنم خاصّه در ايّام «اَتابَك» دو هوائی