حضرت رضا علیه السّلام
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
جمعه 22 شهريور 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی


حضرت رضا علیه السّلام

الإمام الثّامن
عنده فصل القضا
ابن موسی الرّضا
سلیل المرضیّین

الإمام الثّامن و الولي الضّامن


 رضا
 لقب امام هشتم
 حضرت علی بن موسی
 بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب
 علیه و علی آبائه آلاف التحیة و الثناء
 کنیۀ او ابوالحسن و معروفترین لقبش رضا بود.
 ولادت وی به یازدهم ذوالقعدۀ سال ١٤٨ ه.ق
 در مدینه اتفاق افتاده ،
 اگر چه برخی سال١٥٣ و یا
 ٢٠٢ ،١٥١ و٢٠٣ نیز نوشته اند.
 پدر او حضرت موسی کاظم هفتمین امام شیعیان
 و مادرش کنیزی پاک و پرهیزکار بود به نام نجمه
 که حمیده مادر امام موسی کاظم وی را خرید
 و به پسرش بخشید
 و بعد ازولادت حضرت رضا
 او را به طاهره مسمی گردانید.
 حضرت رضا
 در علم و فضل و تقوی سرآمد اقران بود
 و مأمون دختر خود را به وی داد
 و او را ولیعهد خود خواند
 و احترامی تمام در حق او بجا آورد.
 وفات آن حضرت در آخر صفر٢٠٣
 و بنابه برخی روایات در هفدهم آن ماه
 یا٢٣ ویا١٣ ذوالقعده در طوس روی داد
 و گویند مأمون حضرت را مسموم کرد.
 بارگاه حضرت بسیار مجلل و باشکوه است
 وهم اکنون بزرگترین زیارتگاه شیعیان جهان
 بویژه ایران می باشد.
 و در خراسان املاک فراوانی
 به آستان قدس رضوی تعلق دارد.
 خواند میر گوید :
 ... و در سنۀ
 ٢٠١  که سن شریف آن حضرت به چهل وهشت رسید
 مأمون آن جناب را به ولایت عهد خود برگزید
 و به روایت اکثر علماء،
 بسبب قصد مأمون در ماه رمضان ٢٠٣ ه.ق
 در قریۀ سناباد طوس درگذشت .
 مدت عمرش بنابه اصح روایات پنجاه سال
 و مدت امامتش بیست سال بود
 و مرقدش سرای حمید بن قحطبۀ طایی است .
 در قبه ای که مدفن هارون الرشید بود
 و اکنون زیارتگاه شیعیان جهان است ...
 مأمون زمام ایالت عراق عرب را بدست حسن بن سهل داد
 و خود در مرو بود.
 گروهی ازعلویان به طمع خلافت عَلَم طغیان برافراشتند
 و چون مردم عراق از حسن بن سهل راضی نبودند
 جمع کثیری به مبایعت و مطاوعت علویان پرداختند.
 مأمون با شنیدن این خبر پریشان حال گشت
 و با فضل بن سهل ذوالریاستین به مشورت پرداخت
 و به صوابدید وی بر آن شد
 حضرت رضا را به ولیعهدی خود برگزیند
 تا شاید از این راه دیگر سادات را به اطاعت وادارد.
 بدین مقصود
 دایی خود رجاء بن ابی ضحاک را با جمعی بمدینه فرستاد
 و با بزرگداشتی تمام آن حضرت را به مرو آورد
 و بواسطۀ یکی از خواص گفت
 قصد دارم سرانجام خود کناره گیری کنم
 و مسند خلافت را به وجود تو قرین سازم .
 امام رضا از قبول آن سر پیچید،
 ولی مأمون گفت
 اگر آنرا نپذیری باید ولایت عهد را قبول کنی .
 حضرت باز مخالفت کرد،
 ولی سرانجام به اصرار و تهدید مأمون
 بدین امر راضی شد،
 و او با تشریفاتی خاص
 برای آن حضرت از مردم بیعت گرفت .
 نام او بر سکه ها زدند
 و علامت سیاه که شعار عباسیان بود به سبز مبدل شد.
 همۀ مسلمانان از این حسن انتخاب شاد شدند
 جز گروهی از غُلات بنی عباس که بر بغداد استیلا داشتند.
 آنان بمخالفت برخاستند
 و با عم مأمون ابراهیم بن مهدی بیعت کردند
 و میان ابراهیم بن مهدی و برادر فضل حسن بن سهل
 که والی عراق بود جنگ درگرفت
 و هرج و مرج و نارضایی مردم
 از حسن بن سهل شدت یافت .
 مأمون با شنیدن این اخبار بسوی بغداد شتافت
 و چون به سرخس رسید
 در نهان چهار کس مأمور کرد
 تا فضل بن حسن را در حمام به قتل رساندند
 و خود به تعزیت وی نشست و به قصاص قاتلان پرداخت ،
 چه او فتنۀ عراق را بخاطر برادرش پوشیده می داشت
 و حضرت رضا آن را در خلوت به مأمون بازگفت .
 مأمون پس از بازگشت به طوس
 حضرت رضا را نیز زهر داد
 و گویند علت این کار قصۀ خلافت ابراهیم بن مهدی
 و مخالفت عباسیان با ولیعهدی حضرت بود.
 و برخی گفته اند
 بسبب صراحت لهجۀ حضرت
 در مخالفت با باطل و بیان حق بود
 و دسته ای گفته اند که
 این داستان دروغ است
 و حضرت به مرگ طبیعی درگذشت ،
 چون محبت مأمون نسبت بدان حضرت در اوج خود بود.
 مأمون جنازۀ آن حضرت را با اعزاز و گرامی داشت تمام
 که خود گریان در کنار تابوت حرکت می کرد
 در قبه ای که آرامگاه پدرش هارون الرشید بود بخاک سپرد.
 بنابه روایات عدیده
 آن حضرت پنج پسر داشته
 و یک دختر،
 و اسامی ایشان اینست :
 محمد تقی (که بعد ازحضرت به امامت شیعیان رسید)،
 حسن ، جعفر، ابراهیم ، حسین ، عایشه ،
 و برخی از مورخان گفته اند
 آن حضرت را جز محمد تقی علیه السلام فرزندی نبود
 و به زعم حمدالله مستوفی
 از جمله فرزندان آن حضرت حسین در قزوین مدفونست
 در پایان مناسب می نماید
 خلاصه ای از ترجمۀ کتاب «زندگانی سیاسی هشتمین امام »
 نوشتۀ جعفر مرتضی حسینی
 و ترجمۀ خلیل خلیلیان را بر آنچه گذشت بیفزائیم :
 مسألۀ مهمی
 که در حیات سیاسی
 حضرت علی بن موسی الرضا (ع ) مطرح است ،
 پذیرفتن مقام ولایت عهدی از مأمون عباسی است .
 برای بررسی رویداد ولیعهدی آن حضرت
 باید تاریخ اسلام
 و تاریخ خلفای بنی امیه
 و کیفیت به خلافت رسیدن عباسیان را مورد تحقیق قرار داد
 و از این جمله اوضاع عمومی سرزمینهای خلافت اسلامی
 تا سال ٢٠٣ ه.ق سال وفات حضرت رضا در طوس
 به اجمال از این قرار است :
 خلفای اموی عموماً ستمگر بودند.
 از آئین اسلام روی گردان شدند
 و از خلافت جز حکمرانی چیزی در نظر نداشتند.
 تنها رفتار عمربن العزیز با آنان مغایر بود
 که حکومت او هم دیری نپائید.
 در نتیجۀ ستم این خلفا
 شورشها و آشوبها علیه حکومت اموی از هر سو پدیدار شد
 واین شورشها بیشتر رنگ و آمیزۀ مذهبی داشت .
 مسلمانان برای احیای آئین اسلام
 و تابعان سایر ادیان که در بلاد اسلامی می زیستند
 برای برقراری عدل و مساوات به خاندان علی (ع)
 که آنان را «اهل البیت» می گفتند چشم امیددوخته بودند.
 عباسیان از این امید مردم به نفع خود استفاده کردند.
 آنان در آغاز کار می گفتند
 برای نجات مردم از شر بنی امیه آمده اند.
 اما قیام آنان با تبلیغ به نفع اهل بیت
 در چند مرحله صورت پذیرفت :
 مرحلۀ نخست ،
 دعوت عباسیان در آغاز کار بنفع علویان .
 مرحلۀ دوم ،
 فراخوانی به سوی اهل بیت و عترت .
 مرحلۀ سوم ،
 دعوت به جلب رضا و خشنودی آل محمد.
 مرحلۀ چهارم ،
 دعوی میراث خلافت برای خویشتن .
 عباسیان چون با حیله خلافت را درخاندان خود مستقر کردند
 آن همه وعده و نوید را زیر پا گذاشتند.
 با مردم بویژه با علویان بنای بدرفتاری را نهادند
 و به هر بهانه ای
 هر یک از آنان را هر جا می یافتند آزار می رساندند
 و حبس می کردند
 و می کشتند.
 سرانجام رفتار ناجوانمردانه ای
 که عباسیان
 با عموزادگان خود یعنی خاندان «ابوطالب » می کردند
 مردم را از آنان رنجاند.
 بدین رو،
 شورشها دوباره علیه نظام موجود پدید آمد.
 در روزگار مأمون آشوبها بیش از گذشته گسترش یافت
 و قیامهایی به هواداری از خاندان علی (ع)
 در بسیاری از ایالات و شهرها صورت گرفت .
 مأمون دانست
 که برای رهایی از این مشکلات بایست چند کار را انجام دهد:
 - فرونشاندن شورشهای علویان 
 - گرفتن اعتراف از علویان
 مبنی بر آنکه حکومت عباسیان قانونی است .
 - از بین بردن محبت و ستایش و احترام روزافزونی
 که مردم نسبت به خاندان علوی داشتند.
 از این طریق که احساس عمیق را از نهاد مردم برکند،
 و علویان را به طرقی
 که شبهه و شک برنینگیزد نزد مردم بی ارج گرداند.
 مخصوصاً در مورد امام رضا (ع) گفته بود که
 می خواهد امام رادر نظر مردم برای امر خلافت
 بی لیاقت نشان دهد.
 مأمون هنگامی که از سوی
 حمید بن مهران و برخی عباسیان بازخواست شد
 که چرا ولیعهدی را به امام رضا (ع) داده است
 بدانها چنین پاسخ داد:
 «این مرد از دیدگاه ما پنهان بود.
 او مردم را به سوی خویشتن فرامی خواند.
 از این رو خواستیم ولیعهد ما بشود
 تا هرچه مردم را به خویشتن جلب کند
 همه به نفع ما تمام شود».
 امام علی بن موسی الرضا قصد مأمون را میدانست
 و می فرمود:
 «مأمون با این کار می خواهد بمردم وانمود کند
 علی بن موسی از دنیا روبرگردان نیست ...
 مگر نمی بینید چگونه به طمع خلافت ،
 ولایت عهد را پذیرفته است ».
 و در پاسخ کسانی
 که علت پذیرفتن ولیعهدی را از او پرسیده بودند گفت :
 «در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید
 و من تحت فشار و اکراه بودم ...».
 شرایطی که امام رضا (ع)
 برای قبول ولایت عهدی اعلام کرد
 در حقیقت تبرای او را
 از شرکت در حکومت مأمون نشان میدهد،
 زیرا امام (ع) اعلام کرد که
 هرگز نه کسی را بر مقامی می گمارد
 و نه کسی را عزل می کند
 نه رسم و سنتی را نقض می کند
 و نه چیزی از وضع موجود را دگرگون می سازد.
 فقط از دور مشاور در امر حکومت خواهد بود.
 و این شرط نشان میدهد
 که وی با اکراه این سمت را پذیرفته است .
 از این گذشته چنانکه در بعض سندها می بینیم
 امام فرمود که این کار به پایان نخواهد رسید.
 دقت در عبارت فقره هایی
 که امام بر پشت سند ولایت عهدی نوشته است
 کراهت او را از این کار
 و علم وی را بر پایان نامطلوب این امر نشان میدهد.
 دیری نپایید که خاندان عباسی
 در بغداد
 علیه مأمون بپا خاستند
 و با ابراهیم مهدی بیعت کردند.
 از سوی دیگر علویان دانستند
 که مأمون این کار را از روی ایمان نکرده است .
 دیگر بار شورش برخاست
 و مأمون چاره را در آن دید که امام را از میان بردارد .

***

 ابوالحسن
 
علی الرضا
 بن موسی الکاظم
 بن جعفر الصادق
 بن محمد الباقر
 بن زین العابدین .
 هشتم از ائمۀ اثناعشر .
 مأمون عباسی به سال ٢٠٢ ه.ق
 دختر خود ام حبیب را بزنی بوی داد
 و او را ولیعهد خویش خواند
 و نام وی بر درم و دینار سکه کرد.
 ولادت علی رضا
 به روز جمعه از سال ١٥٣ بمدینۀ رسول بود
 و بعضی به سال ١٥١ گفته اند
 و وفات او در آخر صفر٢٠٢
 یا سیزدهم ذوالقعدة ٢٠٣ در شهر طوس روی داد.
 و مأمون بر او نماز گزارد
 و پهلوی قبر پدر مأمون ، هارون الرشید
 جسد مطهر او بخاک سپردند.
 و گویند مأمون حضرت را به سم شهید کرد.