أ ص ر
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 15 خرداد 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

اَصر. [ اَ ] (ع اِ)

اِصر.
اُصر.
عهد.
پیمان.
زنهار.

و اخذتم علی ذلکم اصری.
و عهد من بستدید بر آن.

|| بار.
گرانی.
سنگینی.
ثقل.

|| بار گران.

و لاتحمل علینا اصراً.
و بار مکن بر ما بار گرانی را.

و یضع عنهم اصرهم.
و فرومیـنهد از ایشان بار گرانشان را.

اصار.
رجوع به اصار شود.

|| گناه.
ذنب.
و اصل آن ثقیل است.
ذنب.
ج، آصار.
ج، آصار، اِصران.

***

اصر. [ اَ ] (ع مص)

شکستن.
اصر چیزی; شکستن آن را.

|| مایل کردن.
میل دادن.
اصر کسی بر دیگری; مایل گردانیدن او را نسبت به دیگری.

|| اصار ساختن برای خیمه.
اصار ساختن برای خانه.
رجوع به اِصار شود.

|| بازداشتن.
اصر کسی را; حبس کردن او را.

***

اصر. [ اِ ] (ع اِ)
آنچه مایل گرداند تو را به چیزی.
آصرة، یعنی آنچه مایل گرداند شخص را به چیزی.
رجوع به آصرة شود.

|| قسم که به طلاق زن یا به آزادی بنده و یا به نذر خدا خورده شود.
سوگند یاد کردن برای طلاق یا آزاد کردن بنده یا نذر.

|| سوراخ گوش.
ج، آصار، اِصران.
ج، اواصر.
و رجوع به اَصر شود.

***

اصر. [ اُ ص ُ ] (ع اِ)
ج ِ اصار.
رجوع به اصار شود.

***

اصار. [ اِ] (ع اِ)
میخ طناب.
میخ طناب خیمه.
اصارة.
ایصر.

|| حشیش.
گیاه.
اصارة.
ایصر.

|| رسن کوتاه که بدان دامن خیمه به میخ بربندند.
رسن که دامن خیمه با میخ بدان بندند.
ج، اُصُر.

|| زنبیل.

|| گلیمی که در آن گیاه پر کرده آرند.
ج، اُصُر، آصرة.