سمنگان
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 8 خرداد 1395برچسب:, :: :: نويسنده : علی

سمنگان.
[ س َ م َ / س َ م ُ ]
(اِخ)

نام شهری است در اهواز که دختر پادشاه آنجا را رستم خواست، سهراب از او بوجود آمد. و در این زمان آن شهر را رامهرمز خوانند و عوام رامز گویند و بعضی گویند نام شهری است در توران. (برهان).

نام شهری است به اهواز که اکنون رامش گویند. (صحاح الفرس).

برهان گفته نام شهری است در اهواز که دختر پادشاه آنجا را رستم گرفت. سهراب از او بوجود آمد و در این زمان آن شهر رام هرمز است و عوام رامز گویند و صاحب جهانگیری گفته:
شهری است از توران اگرچه هیچیک تحقیق و تصحیح نکرده اند، اما قول برهان بغایت سخیف است چه اهواز در خوزستان قریب به شوشتر است; افراسیاب را چه رابطه با حاکم اهواز بود که پسر او را تریبت کرده لشکر داده برسر او بفرستد یعنی بر سر کاوس بفرستد. بلی سمنگان شهری است بخراسان که مادر سهراب پسر رستم دختر شهریار آن شهر بوده، چنانکه مشهور است رستم روزی در آن حدود به تنهایی شکار رفته بود و چون بخفت رخش او به در رفته، بدست اهالی آن شهر افتاد و وی بطلب اسب بدان شهر رفته. شب او را مهمان کردند و در آخر شب دختری باجمال بر سر رستم آمده اظهار میل بدو کرد چنانکه چون رستم از او نسب او را پرسید. فردوسی گفته:

چنین داد پاسخ که تهمینه ام
تو گویی که از غم بدو نیمه ام
یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هزبر و پلنگان منم

القصه با او هم بستر شده از او سهراب بزاد و در شهر سمنگان ایلات ترکستانی و اکراد بسیار بود و میباشد و در کوه سمنگان قلعۀ رستم بود که رستم بدانجا رفته. مادر سهراب را گرفته و از دربند از ارچنگان که در جانب شمالی کلات قریۀ بسیار بزرگی است موسوم به ارچنگان که مابین دو کوه واقع است و محلّ تعیّش سهراب پسر رستم بود. بعد از گذشتن دو فرسنگ از ارچنگان که از دربند بیرون میروند. (از آنندراج).

شهری است بخراسان اندر میان کوه نهاده و آنجا کوههاست از سنگ سپید چون رخام و اندر وی خانه هایی کنده است و مجلسها و کوشکها و بت خانه هاست و آخر اسبان با همۀ آلتی که مر کوشکها را بیابد بر وی صورتهای گوناگون از کردار هندوان نگاشته و از او نبیذ نیک خیزد و میوۀ بسیار. (حدود العالم).

سمنگان یا سمنقان نام شهری است نزدیک جاجرم از اعمال نشابور نامش سملقان است. با لام و محدثین سمنقان نویسند با نون. (از یاقوت).

غمی گشت چون بارگی را نیافت
سراسیمه سوی سمنگان شتافت
فردوسی