بَدِيع الزَّمَان
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
پنج شنبه 26 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

بَدِيع الزَّمَان (358- 398 ه 969- 1008 م) أحمد بن الحسين بن يحيى الهمذاني، أبو الفضل: أحد أئمة الكتاب. له «مقامات - ط» أخذ الحريري أسلوب مقاماته عنها.
و كان شاعرا و طبقته في الشعر دون طبقته في النثر. ولد في همذان و انتقل إلى هراة سنة 380 ه فسكنها، ثم ورد نيسابور سنة 382 ه و لم تكن قد ذاعت شهرته، فلقي «أبا بكر الخوارزمي»، فشجر بينهما ما دعاهما إلى المساجلة، فطار ذكر الهمذاني في الآفاق. و لما مات الخوارزمي خلا له الجو فلم يدع بلدة من بلدان خراسان و سجستان و غزنة إلا دخلها و لا ملكا و لا أميرا إلا فاز بجوائزه. كان قوي الحافظة يضرب المثل بحفظه. و يذكر أن أكثر «مقاماته» ارتجال، و أنه كان ربما يكتب الكتاب مبتدئا بآخر سطوره ثم هلم جرا إلى السطر الأول فيخرجه و لا عيب فيه!

و له «ديوان شعر - ط» صغير. و «رسائل - ط» عدتها 233 رسالة، و وفاته في هراة مسموما.

 

احمد بن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیع الزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل. یاقوت در معجم الادباء آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمد بن حسین بن یحیی بن سعید بن بشر ابوالفضل ملقب به بدیع الزمان ساکن هرات بود و از ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریا و عیسی بن هشام اخباری روایت دارد. وی یکی از فضلا و فصحا و دربارۀ اهل حدیث و سنت متعصب بود. از همدان پس از او نظیرش برنخاسته است. وی از مفاخر شهر ماست و برادر او ابوسعد بن الصفار و قاضی ابومحمد عبدالله بن حسین نیشابوری از وی روایت کنند و هم او گفته است که بدیع الزمان در سال ٣٩٨ ه.ق. درگذشت و نیز شیرویه گوید که محمد بن حسین بن یحیی بن سعید بن بشر الصفار فقیه، ابوسعد برادر ابی و امی بدیع الزمان ابوالفضل احمد بن حسین بن یحیی است و او مفتی بلد بود و از ابن لال و ابن ترکان و عبدالرحمان امام و ابوبکر محمد بن حسین فراء و ابن جائحان و جماعت بسیاری دیگر روایت دارد و گوید که من او را درک کردم ولی از او سماع ندارم. وی در حدیث ثقه بود و به مذهب اشعری متهم گردید و گفته اند که در پایان عمر دیوانه شد و بدان حال ببود تا بمرد و از بعض اصحاب شنودم که میگفت بدیع الزمان به رجال و متون معرفت داشت و در سیزدهم جمادی الآخرة سنۀ ٣٥٨ تولد یافت ولی تاریخ وفات او را به سال ٣٩٨ یاد کرده است و ابونصر عبدالرحمان بن عبدالجبار فامی در تاریخ هرات نیز همین آورده است. مؤلف گوید من ذکر بدیع الزمان را در عده ای از تصانیف علماء دیدم هیچکس بهتر از ثعالبی استقصای خبر او نکرده و ثعالبی او را دیده و اقوال او را نوشته است و من اخبار وی را از کتاب ثعالبی نقل و تلخیص کردم . ثعالبی گوید: بدیع الزمان و معجزة همذان و نادرةالفلک و بکر عطارد و فردالدهر و غرةالعصر و ما نظیر او را در ذکا و سرعت خاطر و شرف طبع و صفای ذهن و قوّت نفس ندیده و مانند وی را در طُرف نثر و مُلح آن و غرر نظم و نُکت آن نیافته ایم. وی صاحب عجائب و بدایع است از جمله اینکه او شعری متجاوز از پنجاه بیت را که هرگز نشنیده بود، چون یکبار میشنید همه را از بر میکرد و از اول تا آخر برمیخواند و حرفی از آن سقط نمیکرد و چون به چهارپنج ورق از کتابی که ندیده و نشناخته بود نظری خفیف میافکند به روانی آن را از بر میخواند و این بود حال وی در کتبی که برای او میفرستادند و غیر آنها و چون او را در انشاء قصیده یا رساله ای در معنی بدیع و موضوعی غریب اقتراح میکردند در ساعت به پایان میرسانید و بسا اتفاق میافتاد که نامۀ مقترح علیه را از پایان آن آغاز و به اولش ختم میکرد و آن را به صورت احسن و املح جلوه میداد و قصیدۀ فریدۀ خویش را با رسالۀ شریفه ای از انشاء خود موشح میساخت و از نظم و نثر میخواند و در ضمن نثر نظم با قوافی بسیار بکار میبرد و ابیات رشیقه به نثر میپیوست و چون هر نوع مشکلی از نظم و نثر بر او اقتراح میکردند، به طرفة العینی مرتجلاً میساخت و هم ثعالبی گوید: و کلامه کله عفو الساعة و فیض الید و مسارقة القلم و مسابقة الید للفم، و او ابیات فارسی مشتمل بر معانی غریب را به ابیات عربی ترجمه میکرد و ابداع و اسراع هر دو را در آن جمع می آورد و او را عجائب بسیار و لطائف فراوان است و با اینهمه مقبول صورت و نیکومعاشرت بود و بسال ٣٨٠ همدان را در غرّه و عنفوان شباب ترک گفت و نزد ابوالحسن بن فارس تلمذ کرد و از او همۀ معلومات وی را بیاموخت و به حضرت صاحب بن عباد درآمد و از ثمار و حسن آثار حضرت او توشه ها یافت پس به جرجان شد و با مداخلۀ اسماعیلیه مدتی در آنجا اقامت کرد و در کنف حمایت ایشان بزیست و به دهخدا ابوسعید محمد بن منصور اختصاص یافت و از عادت معروف وی در نیکوداشت افاضل بهرۀ بسیار گرفت و چون خواست به نیشابور شود ابوسعید او را اعانت کرد و بدیع الزمان به سال ٣٩٢ وارد آنشهر شد و در آنجا بضاعت خود بنمود و طرز خویش آشکار ساخت و چهارصد مقامه که در کدیه و جز آن به ابوالفتح اسکندری انتساب دهد، املاء کرد و آن مقامات را متضمن معانیی کرد که دل و دیده را راحت و لذت بخشد و آنگاه بین او و استاد ابوبکر خوارزمی مشاجرات درگرفت و همین امر سبب شهرت و بالاگرفتن کار بدیع الزمان شد چه تا آنگاه کسی از دانشمندان وقت بعلت گمنامی او بمساجله و مفاخرۀ وی برنخاسته بود. او آغاز کرد و چون همدانی بمناظره و مبارات او شتافت و بعضی این یک و برخی آن دیگر را ترجیح نهادند، نام همدانی در اقطار شایع و ابواب رزق و عز بر او گشوده شد و چون خوارزمی بمرد میدان برای او خالی ماند و او را پیش آمدهای نیکو و سفرهای بسیار دست داد و از بلاد خراسان و سیستان و غزنه شهری نماند که او ندید و از ثمرات آن بهره مند نگردید و پادشاه و امیر و وزیری نماند که از فیض او متمتع نشد و او را نعمت بسیار و ثروتی جمیل حاصل گشت و به هرات شد و آنجا را مقر خویش گزید و هم بدانجا به مصاهرت ابوعلی حسین بن محمد خشنامی که فاضلی کریم و اصیل بود نائل آمد و احوال وی به مصاهرت او منتظم گشت و به معونت او ضیاع فاخره فراهم آورد و چون به چهل سالگی رسید به سال ٣٩٨ دعوت حق را لبیک اجابت گفت. ....