آن روح را که عشقِ حقیقی شِعار نیست
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی



آن روح را که عشقِ حقیقی شِعار نیست
نابوده بِه ، که بودنِ او غیرِ عار نیست

در عشق باش ، که مستِ عشق ست هر چه هست
بی کار و بارِ عشق ، بَرِ دوست بار نیست

گویند عشق چیست ؟ بگو : ترکِ اختیار
هر کو زِ اختیار نَرَست ، اختیار نیست

عاشق شهنشهی ست دو عالَم ، بر او ، نثار
هیچ التفاتِ شاه به سویِ نثار نیست

عشق ست و عاشق ست که باقی ست تا اَبَد
دل بر جز این مَنِه که به جُز مُستَعار نیست

تا کی کنار گیری معشوقِ مُرده را ؟
جان را کنار گیر که او را کنار نیست

آن کز بهار زاد بمیرد گهِ خَزان
گلزارِ عشق را مَدَد از نوبهار نیست

آن گُل ، که از بهار بُوَد ، خار یارِ او ست
وان می ، که از عَصیر بُوَد ، بی خُمار نیست

نَظّاره گو مباش در این راه و مُنتَظِر
والله که هیچ مرگ بَتَر زِ انتظار نیست

بر نَقدِ قَلب زَن تو اگر قَلب نیستی
این نکته گوش کن اگرَت گوشوار نیست :

بر اسبِ تن مَلَرز  سبکتر پیاده شو
پَرَّش دهد خدای که بر تن سوار نیست

اندیشه را رها کن و دل ساده شو تمام
چون رویِ آینه که به نقش و نگار نیست

چون ساده شد زِ نقش ، همه نقش ها در او ست
آن ساده رو زِ رویِ کسی شرمسار نیست

از عیب ، ساده خواهی خود را ، در او نگر
کو را زِ راست گویی شرم و حِذار نیست

چون رویِ آهنین زِ صفا این هنر بیافت
تا رویِ دل چه یابد کو را غُبار نیست ؟

گویم چه یابد او ؟ ، نه نگویم ، «خمش» بِه  ست
تا  دلستان  نگوید : کو رازدار نیست