ض ن ن
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
دو شنبه 23 شهريور 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

ضن‏:

الضِّنّ‏

و

الضِّنَّة

و

المَضَنَّة (المَضِنَّة

كل ذلك من الإمساك و البخل،

تقول:

رجل‏ ضَنِين‏.

و قوله تعالى‏

وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ‏ بِضَنِين‏

أي بمكتوم لما أوحي إليه من القرآن.

و قرأت عائشة:

بِظَنِينٍ‏،

أي بمُتَّهَم.

و ثوب‏ مَضَنَّة.

و علق‏ مَضَنَّة

أي [هو شي‏ء نفيس‏] يُضَنُ‏ به [و يُتَنافَس فيه‏].

و هذا ضِنِّي‏ من بين إخواني

(أي أختصُّ به و أَضِنُ‏ بمودته).

و في الحديث‏:

و لا تَضْطَنِّي‏ مني.

أي لا تتخلَّيْ بانبساطكِ،

و هو تَفْتَعلي من‏ الضِّنّ‏.

ضنن‏:

در آيه گفت: (وَ ما هُوَ عَلَى الْغَيْبِ‏ بِضَنِينٍ‏- 24/ تكوير)

يعنى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بخيل و تنگ نظر نيست.

الضِّنَّة:

بخل نمودن به چيزى با ارزش، از اين روى گفته شده:

عِلْقُ‏ مَضَنَّةٍ و مَضِنَّةٍ:

چيز قيمتى و نفيسى است كه مورد بخل است.

فلانٌ ضِنِّي بين أصحابي:

او در ميان يارانم با ارزش است كه به او بخل مى‏ورزم؟

ضَنَنْتُ‏ بالشّي‏ء ضَنّاً و ضَنَانَةً

- كه‏ ضَنِنْتُ‏ - هم گفته شده

يعنى به آن چيز بخل‏ ورزیدم.

 


ضن.

[ ض ِن ن ]
(ع مص)

ضَنانة.
زفت گردیدن و زفتی کردن.
بخیلی کردن.

ضن.

[ ض ِن ن ]
(ع اِ)

دوست خالص.
خاص و مخصوص.
گویند:
هو ضِنّی
یعنی او خاص به من است.
و
فلان ضِنّی من بین اخوانی
یعنی فلان در میان برادران من اختصاص مانندی به من دارد.

ضنائن.

[ ض َ ءِ ]
(ع اِ)

ضنائن الله;
خاصانِ خلق او.
و فی الحدیث

ان لله تعالی ضنائن من خلقه
یحییهم فی عافیة
و یمیتهم فی عافیة.
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:
ضنائن عبارتست از مخصوصان بارگاه حق عزّ اسمه و آنان کسانی هستند که او تقدست اسمائه از آشکار ساختن و در شمار سایر مردم آوردن آنها خودداری فرماید، برای آنکه قُرب و منزلت آنها نزد باری تعالی بسیار است و از نفائس آفرینش محسوبند، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده که
ان لله ضنائن من خلقه
البسهم النور الساطع
یحییهم فی عافیة
و یُمیتهم فی عافیة.
کذا فی اصطلاحات الصوفیة.
و رجوع به تعریفات جرجانی شود.

ضنین.

[ ض َ ]
(ع ص)

بخیل.
شحیح.
زفت و ناکس.
ج، اَضِنّة، اضنّاء.

مضنت.
(
رسم الخطي است از ((مضنة)) عربي در فارسي.)

[ م َ ض َن ن َ ]
(ع اِ)

چیز نفیسی که بر آن بخل میشود.

فرمود که این مرواریدها بدو باید داد چون این دانه ها جای مضنت بود.
(جهانگشای جوینی).

مضنة.

[ م َ ض َن ن َ / م َ ض ِن ن َ ]
(ع اِ)

آنچه که بدان بخیلی کنند.
یقال علق مضنة;
چیز نفیسی که بر آن بخیلی کنند.
هذا علق مضنة;
نفیس که بدان بخل تواند کرد.
هذا علق مضنة
یعنی این چیز نفیس است که بدان بخل توان کرد.