نجم الدّین کبری
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

نَجمُ الدّینِ کُبری
رحمة الله تعالی علیه

 احمد بن عُمر بن محمّد خیوَقی خوارزمی
 مُکَـنّی به ابوالجَنّاب و
 ملقّب به نجم الدّین و طامّةُ الکُـبری و
 معروف به شیخ نجم الدّین کبری
 مؤسّس سلسلۀ کُبرَویّة
 از مشاهیرعرفا و اکابر صوفیان
 قرن ششم و هفتم هجری قمری است
 نجم الدّینِ رازی و
 مَجدُالدّینِ بغدادی و
 سعدُالدّینِ حَمَوی و
 سیف الدّینِ باخَرزی و
 بهاءُالدّینِ وَلَد از مریدان و شاگردان ویند
 کبری گفتن او به جهت آن است که
 از کثرت فَطانَت و ذَکاوَت
 تمامی مشکلاتی را که
 از وی سؤال نمودند
 حل نموده و
 بر هر کسی که با وی جَدَل و مناظره کردی غالب آمدی
 او را طامّةُالکُـبری [ بلای بزرگ ] گفتند
 اما ابوالجَنّاب گفتن او
 به جهت کثرت اجتناب او از دنیا بوده است
 او را وَلی تَراش گفته اند
 که در مدّت عُمر دوازده کس را به مریدی قبول کرد
 و همه از مشایخ و اولیا شدند
 چون شیخ مجدالدین بغدادی و
 شیخ سعدالدین حموی و...

 چنگیزخان پیش شیخ نجم الدین کبری فرستاد که
 فرموده ام که در خوارزم قتل عامّ کنند
 باید از آنجا بیرون آئی تا کشته نشوی
 شیخ جواب داد که

  "هشتاد سال در زمان خوشی با خوارزمیان بودم
 در وقت ناخوشی از ایشان تخلّف کردن بی مروّتی باشد"

 در فَترَتِ مغول در خوارزم شهید شد
 در سَنۀ ثمان و عشر و ستّ مائه ٦١٨ ه.ق
 مزارش ناپیداست 
 قزوینی آرد:
 وفات وی به قول مشهور در سنۀ ٦١٨ بوده است
 در موقع فتح خوارزم به دست لشکر مغول که
 وی در آن واقعه به شهادت رسیده است
 اولین کسی که به این فقره اشاره نموده
 تا آنجا که اطّلاع داریم
 رشیدالدّین فضل الله وزیر است
 در جامع التّواریخ
 که در حدود٧١٠ ه.ق تألیف شده
 و عین عبارت او از قرار ذیل است :

 «چنگیزخان چون آوازۀ شیخ نجم الدّین شنیده بود
 به وی کس فرستاد که من خوارزم را قتل خواهم کرد
 و آن بزرگ باید که از میان ایشان بیرون رود
 و به ما بپیوندد
 شیخ رحمة الله علیه در جواب گفت که
 
 
"هفتاد سال با تلخ و شیرین روزگار
 در خوارزم
 با این طایفه به سر برده ام
 اکنون که هنگام نزول بلاست
 اگربگریزم از مروّت دور باشد"
 
 
بعد از آن او را از میان کشتگان بازنیافتند
 والسّلام »
 پس از آن در
 تاریخ گزیده
و
 تاریخ یافعی
و
 نفحات و
 روضةالصّفا و
 حبیب السّیر و
 سایر کتب تواریخ و تذکره ها
 این فقره را متدرّجاً
 با شاخ وبرگهای بسیار تکرار کرده اند و
 هرچه از اصل واقعه دورتر می شویم
 زواید و تفاصیلِ افسانه مانندِ بسیاری می بینیم
 که بر این حکایتِ سهل و سادۀ طبیعیِ جامع التّواریخ
 
علاوه شده است
 ولی عجیب است که در تاریخ جهانگشای جوینی
 که قریب پنجاه سال قبل از جامع التّواریخ تألیف شده
 و صاحب آن علاءالدین عطامَلِک جوینی
 از همه کس بیشتر از وقایع اوایل خروج مغول
 
و نیز از اوضاع و احوال خوارزم باخبر بود
 و یک جلد تمام از تاریخ او
 منحصراً مخصوص تاریخ خوارزمشاهیان است
 مطلقاً و اصلاً ذکری و اشاره ای به این فقره
 یعنی قتل شیخ نجم الدّین کبری
 در وقعۀ خوارزم یافت نمی شود
 و همچنین زکریّا بن محمّد قزوینی
 در آثارالبلاد
 که آن نیز قریب چهل سال قبل ازجامع التّواریخ تألیف شده
 در ذیل «خیوَق »
 
ترجمۀ احوال ممتِّعی از نجم الدّین کبری نگاشته
 ولی مطلقاً و اصلاً از حکایت شهادت او در وقعۀ خوارزم
 
ذکری در میان نیاورده 
 سهل است 
 تاریخ وفات او را هم
 در حدود ششصدوده ضبط کرده
 یعنی هشت سال قبل از واقعۀ خوارزم
 
درخصوص مرقد شیخ نجم الدّین کبری نیز
 مابین بعضی مورّخین تناقضِ عجیبی مشاهده می شود
 در تاریخ گزیده که در سنۀ ٧٣٠ ه.ق تألیف شده
 پس از ذکر شهادت او گوید
 «مزارش ناپیداست »
 و حال آنکه در سنۀ ٧٣٣ ه.ق
 
یعنی فقط سه سال بعد از تاریخ تألیف گزیده که
 ابن بطوطه در آن سال به خوارزم رسیده بود
 مرقد او را به عبارت ذیل وصف می کند:

 «و به خارج خوارزم زاویة مبنیّة علی
 تربة الشیخ نجم الدین الکبری
 و کان من کبار الصّالحین
 و فیها الطعام للوارد و الصّادر»

 و مرحوم رضاقلی خان هدایت
 در سفر خوارزم خود
 در سنۀ ١٢٦٧ ه.ق 
 نیز مرقدِ او را
 در گُرگانَج مشهور به اورگَنج
 زیارت کرده است
 (حاشیۀ قزوینی و عبّاس اقبال بر ص ٦٨ و٦٩ شَدُّالإزار)
 از تصانیف اوست
 ١ - رسالة الخائف الهائم عن لومة اللائم
 ٢ - فواتح الجمال
 به فارسی رباعیاتی چند هم بدو منسوب است
 حمدالله مستوفی
 در تاریخ گزیده این رباعی را از او آورده است :


دیوی است درون من که پنهانی نیست
برداشتن سرش به آسانی نیست
ایمانش هزار بار تلقین کردم
آن کافر را سرمسلمانی نیست


  و نیز مؤلّف ریحانة الادب آرد:


در کوی تو میدهند جانی به جوی
جان را چه محل که کاروانی به جوی
از تو صنما جوی جهانی ارزد
زین جنس که مائیم جهانی به جوی

 


  و نیز در تذکره های دیگر است :


گر طاعت خود نقش کنم برنانی
وآن نان بنهم پیش سگی بر خوانی
وآن سگ باشد گرسنه در زندانی
از ننگ بر آن نان ننهد دندانی


یک موی تو را هزار صاحب هوس است
تا خود به تو زین جمله که را دسترس است ؟
آنکس که بیافت دولتی یافت عظیم
وآنکس که نیافت دردِ نایافت بس است