در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا؟
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
جمعه 22 خرداد 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا؟
ابروی او گره نشد گر چه که دید صد «خطا»

چشم گشا و رو نگر جُرم بیار و خو نگر
خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا

من ز سلامِ گرمِ او آب شدم ز شرمِ او
وز سخنانِ نرم او آب شوند سنگها

زَهر به پیشِ او بِبَر تا کُنَدش بِه از شِکَر
قهر به پیش او بِنِه تا کُندش همه رضا

«آب حیات» او ببین هیچ مترس از «اجل»
در دو دَرِ رضای او هیچ ملرز از «قضا»

سجده کنی به پیش او عزّتِ مسجدت دهد
ای که تو خوار گشته ای زیر قدم چو بوریا

خواندم «امیر عشق» را فهم بدین شود تو را
چونک تو رَهنِ صورتی صورتت ست ره نما

از تو دل ار سفر کند با تپش جگر کند
بر سر پاست منتظر تا تو بگوییش بیا

دل چو کبوتری اگر میــبپرد ز بام تو
هست خیال بام تو قبله جانش در هوا

بام و هوا تویی و بس نیست روی بجُز هوس
«آبِ حیاتِ جان» تویی صورتـها همه سقا

دور مرو سفر مجو پیش تو ست ماهِ تو
نعره مزن که زیرِ لب میـشنود ز تو دعا

میـشنود دعای تو میـدَهَدَت جواب او
کای کَرِ من کَری بِهِل، گوشِ تمام برگشا

گر نه حدیث او بُدی جانِ تو آه کی زدی؟
آه بزن که آهِ تو راه کند سوی خدا

چرخ زنان بدان خوشم کآب به بوستان کشم
میوه رسد ز «آب جان» شوره و سنگ و ریگ را

باغ چو زرد و خشک شد تا بخورد ز «آب جان»
شاخ شکسته را بگو آب خور و بیآزما

شب برود بیا به گَه تا شنوی حدیثِ شَه
شب همه شب مثالِ مَه تا به «سحر» مشین ز پا