خداوندا تویی بینا و آگاه
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان

محاکمۀ خدا !

از دیرباز، افرادی با استعانت از قوّۀ تفکّرِ خود به نقد و زیر سؤال بردن مسائلی همچون مشیّت الهی و از این قبیل پرداخته اند. شعر طنز زیر – «محاکمۀ خدا !» – سرودۀ آقای «بهمنی» از شعرای شیراز است که تیرماه 1314 در مجله‌ی «بیچون نامۀ اخگر» به چاپ رسیده است. (سرهنگ اخگر نیز در همین مجلّه، شعری در پاسخ و مخالفت با ایشان سروده است.)

خداوندا ! تویی بینا و آگاه
ز کردار تو دارم ناله و آه

جهاندارا ! تو اصل عدل و دادی
اگر عقل و خرد دادی تو دادی
در این قسمت چه حکمت بود تبعیض
به برخی دادی و برخی ندادی؟

اگر تو آفریدی گوسفندان
چه لازم بود گرگ تیزدندان؟
مگر یوسف نبودی پاکدامن؟
چه شد کافکندیش در چاه و زندان؟

تو خلّاق سماوات و زمینی
تو اطفال کر و کور آفرینی
گنه از والدین ار بوده برعکس
تو بی‌لطف از چه در حقّ جنینی؟
چه می‌شد گر نبودی شام تاریک؟
چرا باشد یکی بد، دیگری نیک؟!
تو حرص و آز را با ما سرشتی
که جنگ افتد میان ترک و تاجیک

تویی با بی نیازان مهربان‌تر
نیستان را تو سوزی خشک با تر

بلا اوّل رسد هر ناتوان را
بود قحط و غلا بیچارگان را!
نگردد کعبِ پای اغنیا تر
کند سیلاب گر ویران جهان را!

تو با زیبا چرا زشت آفریدی؛
مگر اندرز شیطان را شنیدی!
دهی خود نقد دنیا را به اغیار
بهشت نسیه بهر ما گزیدی

خدایا جمله افعالت ریایی‌است
همانا از برای خودنمایی است

به هر اسم و به هر شکلی که شیطان
شود تعبیر باید کرد اذغان
تو او را آفریدی روز اول
که گردد سد راه اهل ایمان

فرستادی هزاران انبیا را
که رسم و راه بنمایند ما را
شدند آنان اسیر قوم نادان
کشیدند آن همه جور و جفا را

نشد اسبابِ نظم آخر مهیّا
عبارت سرکشند از پیر و برنا
تمام صاحبان عقل و ادراک
فرو ماندند اندر این معمّا

تو موجودات را از بهر انسان
نمودی خلق و انسان بهر عرفان
تو را نشناخت کس مخفی نماناد
که گشتی بعد از این خِلقت پشیمان

تو می‌خواهی شود عالم منظّم
بهر ترتیب باشد نیستت غم
ز من بشنو ازین منظور بگذر
نمی‌گردی حریف ابن آدم

جهان را سربسر زیر و زبر کن
اگر تردید داری خیر و شر کن
نما خلقی جدید ایجاد و ناچار
ز ابناء بشر صرف نظر کن

اگر من کافرم، عبد تو هستم
هم از صهبای آلاء تو مستم
از این چون و چرا اغماض فرما
که خود نطق و قلم دادی به دستم

تو ننمودی مرا راه هدایت
تو از من سلب فرمودی درایت
فرستیم ار به دوزخ آخر کار
کنم نزد تو از دستت شکایت!

ندارم من ز خود عقل و اراده
تویی مسؤول و گویم صاف و ساده
تو گستاخ آفریدی «بهمنی» را
ببخشا گر جسارت شد زیاده!

توضیح آنکه شش بیت از منظومه به واسطۀ ناخوانا بودن در «بیچون نامۀ اخگر» درج نشده است. (به عبارت دیگر منظومۀ مُشارٌالیه، 40 بیت بوده است)