جبروت
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:جبروت, :: :: نويسنده : علی

جبروت
بزرگواری.
عظمت.
کبر.
عظمت و بزرگی.
تکبر.
کیاباد.
نخوت.
سرکشی.
کبریا.
جبریاء.
جَبروت جُبروت.
کلمۀ عربی دخیل است و از «آرامی» گرفته شده است.
- قدرت.
سلطة.
احتشام.
استقلال.
- آسمان.
- جلال و جبروت، از اتباع.
- باد جبروت؛ کنایه از نخوت و تکبر
- (اصطلاح) جبروت یا عالم جبروت : عالم عظمت و جلال اسمای صفات الهی و مرتبۀ وحدت را گویند که حقیقت محمّدی است و تعلق به مرتبۀ صفات دارد.
مقابل ناسوت و لاهوت و ملکوت
مقابل عالم لاهوت.
مقابل عالم ناسوت.
مقابل عالم ملکوت.
در اصطلاح صوفیان، «عالم کروبیان» یعنی عالمی که در آن جز اراده و مشیت الهی اراده ای حکمفرما نیست.
شیخ شهاب الدین سهروردی گوید :
عوالم نزد حکما سه باشد :
عالم عقول، که عالم جبروت است
و عالم نفوس که عالم ملکوت
و عالم مُلک که عالم اجرام است.
به عقیدۀ ابوطالب مکی، جبروت، عالمِ عظمت است که منظور از آن عالم اسماء و صفات الهیه است و به عقیدۀ اکثر، «عالَمِ أوسط» است که برزخ و محیط به تمام امریّات میباشد.
در کشاف اصطلاحات الفنون چنین آمده :
و در مجمع السلوک گوید «ملکوت» در اصطلاح شرع عبارت است از برتر از عرش الهی تا زیر زمین و آنچه از اجسام و معانی و اعراض بین عرش و زمین باشد.
و «جبروت» ماسوایِ ملکوت را نامند، چنانکه دیلمی گفته.
و برخی از بزرگان گفته اند که :
بندگان تا در این جهان هستند از خود اختیاری دارند. به مجرد آنکه به عالم ملکوت انتقال یافتند همگی اختیار از دست داده و مجبور شوند که جز خواست او جل ثناؤه چیزی نخواهند و به غیر از ارادۀ او تعالی شأنه پیرامون هیچگونه اراده ای نگردند. و به عبارت دیگر :

بندگانیم جان ودل بر کف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان

و در اصطلاح متکلمان جبروت عبارت است از صفات چنانکه لاهوت عبارت از ذات است. پس اضافه در صفات جبروت بنابر این اصطلاح اضافۀ مسمی باسم باشد - انتهی.
و در کشف اللغات گوید :
جبروت در اصطلاح سالکان مرتبۀ وحدت را گویند که حقیقت محمدی است و تعلق به مرتبۀ صفات دارد.
و در موضع دیگر گوید :
و نیز مرتبۀ صفات را جبروت خوانند و مرتبۀ اسماء را ملکوت.
و صاحب مرآة الاسرار میگوید :
بدان که اهل فردانیت را دوام مقام لاهوتست یعنی تجلی ذات. و لاهوت در اصل «لا هو إلّا هو» است حرف تا زیاده از قانون عرب است و عادت این قوم است که چون کلامی مخالط گویند چیزی زیاده کنند و چیزی حذف تا نامحرمان از حقیقت محروم مانند. پس «لا» نفی است یعنی نیست تجلی صفات طایفۀ افراد را و «هو» اسم ذات است یعنی «الا هو» مگر تجلی ذات لاهوت خود یعنی فردانیت را مقام نیست که خارج از شش حد است. و لفظ مقام که اضافت به آن میکنند و گویند مقام لاهوت به اسناد مجاز است اما مقام ندارد. و اسفل این، مقام جبروت است یعنی مقام جبر و کسر خلایق و این مقام قطب عالم است که متصرف است از عرش تا ثری. و به جر و کسر هم در شش جهت گنجد. و قطب عالم را فیض از عرش مجید است که تعلق به عزل و نصب دارد. و این مقام را جبر و کسر از آن گویند که کرامات اولیاء و معجزات انبیاء هم از این عالم است و چون از مقام جبر و کسر ترقی کنند به مقام فردانیت که لاهوت است رسند و در عالم فردانیت عالم جبروت، یعنی جبر و کسر کفر است. اما افراد قادرند بر عالم جبروت اگر به جبر و کسر مشغول شوند از فردانیت یعنی از تجلی ذات بیفتند. و بدین سبب افراد مستور میمانند - انتهی.
و قریب بدین است آنچه در مجمع السلوک در جایی واقع شده که منازل خلایق چهارند بدین ترتیب

یکی منزل که آن ناسوت نام ست
بر آن اوصاف حیوانی تمام ست
ز راه تربیت پیران بشارت
بداده چار منزل با عبارت
از آن منزل اگر خود بگذرد کس
رسد در دومین منزل ملک پس
در آن عالم چو او معروف گردد
ملائک آسمان مکشوف گردد
چو برگیرد قدم را او ز ملکوت
رسد در سومین منزل به «جبروت»
مقام روح بر من حیرت آمد
نشان از وی بگفتن غیرت آمد
در آن منزل بود کشف و کرامات
ولی باید گذشتن زآن مقامات
اگر دنیا و عقبی پیش آید
نظر کردن بر او هرگز نشاید
به نور ذکر باید درگذشتن
به آب توبه باید دل بشستن
در آن حالت مقام نور باشد
ز جای آب گل او دور باشد
چو گردد جان و دل از غیر او پاک
رسد در عالم لاهوت بی باک
در آن منزل چهارم جستجویی
نباشد با خدا جز گفتگویی
مقام قرب منزل بی نشان ست
جز آن کون و مکان دیگر جهان ست
به عون حق رسد آنجا چو سالک
شود بر جملۀ اشیاء مالک