شیخ احمد جامی رحمه الله
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:شیخ احمد جامی رحمه الله, :: :: نويسنده : علی

شیخ احمد جامی رحمه الله

نورالدین عبدالرحمن بن احمد بن محمد دشتی. از اساتید مسلم نظم و نثر فارسی در قرن نهم هجری است. رضی الدین عبدالغفور که از خواص شاگردان اوست در شرح احوال وی آرد :
«ولادت حضرت ایشان در خرجرد جام بوده است. وقت العشاء ثالث و العشرین من شهر شعبان سنۀ سبع عشر و ثمان ماءة (شب بیست و سوم ماه شعبان سال ٨١٧ ه.ق.) لقب اصلی ایشان عمادالدین و لقب مشهور نورالدین است و اسم ایشان عبدالرحمن و در بیان تخلص خود فرموده اند :

مولدم جام و رشحۀ قلمم
جرعۀ جام شیخ الاسلامی ست
لاجرم در جریدۀ اشعار
به دو معنی تخلصم جامی ست

وی سبب مولد خود جام و نیز به جهت ارادتی که به شیخ الاسلام احمد جامی (متوفی در ٥٣٦ ه.ق.) داشته به جامی تخلص کرده است. او در قصیده ای که مختصری از احوال خود را به نظم آورده گوید :

به سال هشتصد و هفده ز هجرت نبوی
که زد ز مکه به یثرب سرادقات جلال
ز اوج قلۀ پروازگاه عزّ و قدم
بدین حضیض هوان سست کرده ام پر و بال

پدر وی احمد بن محمد دشتی از مردم دشت اصفهان بوده و جد او محمد دختر امام محمد شینانی را در عقد خود داشته و احمد پدر ایشان از او متولد شده است و از آنجا به خرجرد جام رفته اند و جامی در آنجا به دنیا آمده و به اعتبار موطن اصلی خود ابتدا تخلص به دشتی میکرده و بعدها به جهاتی که ذکر شد به جامی تخلص کرد.
مؤلف «رشحات» در باب تحصیلات وی گوید : «چون ایشان در صغر سن همراه والد شریف خود به هرات آمده اند در مدرسۀ نظامیه اقامت کرده اند و به درس جنید اصولی که در عربیّت ماهر بوده درآمده اند. و مطوّل را در محضر ایشان تلمّذ کردند و پس از آن به درس مولانا خواجه علی سمرقندی که از بزرگان تلامذۀ میرسیدشریف جرجانی بوده درآمده و سپس به درس مولانا شهاب الدین محمد جاجرمی که در سلسلۀ تلمّذ به سعدالدین تفتازانی میرسد درآمده و علوم ادب عربی را در محضر اساتید مذکور فراگرفت و پس از آنکه به سمرقند آمد به درس قاضی زاده که از محققان عصر بود درآمد و به هیأت و نجوم اشتغال پیدا کرد و به مرتبه ای از فضل رسید که شهرت وی همه جا را فراگرفت و در فنون ادبی و علوم عقلی و نقلی و معارف یقینی ماهر گردید».
و خود وی در قصیدۀ سابق الذکر گوید :

درآمدم پس از آن در مقام کسب علوم
ممارسان فنون را فتاده در دنبال

و علومی را که بتحصیل آن پرداخته چنین بیان کرده : نحو و صرف و منطق و حکمت مشائی و حکمت اشراقی و حکمت طبیعی و حکمت ریاضی و علم فقه و اصول فقه و علم حدیث و علم قرائت قرآن و تفسیر آن.
آنگاه مراحل سیر و سلوک خود را یکایک شرح داده پس از آن به ذکر شاعری خویش وارد شده و گوید :

ز طور طور گذشتم ولی نشد هرگز
ز فکر شعر نشد حاصلم فراغت بال
هزار بار از این شغل توبه کردم لیک
از آن نبود گریزم چو سایر اشغال

وی در فنون طریقت پیرو سلسلۀ نقشبندیه و از مریدان سعدالدین محمد کاشغری خلیفۀ شیخ بهاءالدین عمر نجاری (متوفی ٧٩١ ه.ق.) مؤسس یا مجدد سلسلۀ نقشبندیه بوده و به شرف دامادی وی اختصاص یافته است. و به سه واسطه به حضرت خواجۀ بزرگ بهاءالدین معروف به نقشبند میرسد، چه ایشان نسبت از حضرت مولانا نظام الدین خاموش داشته اند و خدمت ایشان نسبت از خواجه علاءالحق و الدین المشتهر به عطار گرفته اند و خواجه علاءالدین مرید خواجۀ بزرگ بوده اند.
جامی با مشایخ عصر خود ملاقاتهائی داشته که از جملۀ آنان خواجه محمد پارسا و دیگر مولانا فخرالدین لورستانی و دیگر خواجه برهان الدین ابونصر پارسا و دیگر خواجه شمس الدین محمد کوسوئی و دیگر مولانا جلال الدین پورانی و دیگر مولانا شمس الدین محمد اسد و آن که تا آخر عمر رشتۀ ارادت او را بر گردن داشته خواجه ناصرالدین عبیدالله معروف به خواجۀ احرار بوده است. خواجۀ اخیرالذکر مرشد طائفۀ نقشبندیه در خراسان و ماوراءالنهر و معاصر جامی بوده و جامی به عظمت و جلال او همه جا اذعان کرده و او را استاد و مخدوم خود خوانده است.
فرزندان و خویشان جامی : جامی چهار پسر داشت که اولی یک روزه و دومی یکساله و چهارمی چهل روزه بود که از دنیا رفتند. و فرزند سوم ایشان خواجه ضیاءالدین یوسف بود که در شب چهارشنبۀ نهم شوال ٨٨٢ ه.ق. به دنیا آمده.
جامی را برادری بوده است موسوم به مولانا محمد که شرح حال وی در مجالس النفائس آمده و ظاهراً مرد فاضلی بوده و در موسیقی مهارتی داشته و در زمان جامی از جهان درگذشته و او در وفات برادر مرثیه ای به طرز ترکیب بند ساخته است.
مسافرتهای جامی :
١- در کودکی از جام به هرات آمده و پیش خواجه علی سمرقندی درس خوانده است
٢- در جوانی در زمان شاهرخ از هرات به سمرقند رفته
٣- مراجعت از سمرقند به هرات و ملاقات با قوشچی و سعدالدین کاشغری
٤- مسافرت به مرو برای زیارت خواجه عبدالله احرار
٥و٦- مسافرت دوم و سوم به سمرقند برای زیارت خواجۀ مذکور
٧- مسافرت به حجاز از خراسان و عبور از همدان، کردستان، بغداد، کربلا، نجف، مدینه، مکه، دمشق، حلب، تبریز. این مسافرت طولانی ترین و مهمترین مسافرتهای جامی است.
طبع شعر : جامی علی التحقیق در فن شعر و شاعری شهرۀ روزگار و استاد مسلم زبان پارسی بوده و به حق به «خاتم الشعراء» لقب یافته است، زیرا دستگاه شعر و شاعری به اسلوب اساتید قدیم خراسان و فارس و عراق به مرگ او برچیده شد و تا قرن سیزدهم ستارۀ درخشانی که از قدر اول شمرده شود در افق ادب پارسی طلوع نکرد. وی در آداب عربی و صنعت ترجمه و احاطۀ در فنون ادب عربی کمال تبحر داشته و این معنی هم از اشعار وی لائح و واضح است.

تأثیر اساتید سخن در جامی : جامی بدون شک تحت تأثیر اساتید ماقبل خود بوده و از مطالعۀ سخنان وی به خوبی معلوم میشود که تا چه پایه قوّت طبع و کمال شاعری او مرهون مطالعۀ دواوین و آثار شاعران بزرگ میباشد. خود وی نام بعضی از اساتید شعر را با ادب و حرمت نام برده چنانکه غزلسرائی خویش را به اسلوب «کمال خجندی» منسوب داشته و در پایان یکی از غزلهای خود بدان اشاره کرده :

یافت کمالی سخنش تا گرفت
چاشنئی از سخنان «کمال»

و از «خاقانی» نیز در قصیده ای که به اقتفای از وی گفته چنین یاد میکند :

سخن آن بود کز اول نهاد استاد «خاقانی»
به مهمانخانۀ گیتی، پی دانشوران خوانش

و همچنین از «نظامی» و «امیرخسرو دهلوی» در مثنویات با حرمت نام برده و درقطعه ای که تحول دوران شاعری خود را شرح داده روش مثنوی سرائی خویش را به این دو استاد منسوب دانسته و گوید :

«نظامی» که استاد این فن وی ست
در این بزمگه شمع روشن وی ست
ز ویرانۀ گنجه شد گنج سنج
رسانید گنج سخن را به پنج
چو «خسرو» به آن پنج هم پنجه شد
وز آن بازوی فکرتش رنجه شد

و همچنین از «مولانا جلال الدین رومی» نیز به احترام یاد کرده و به طور کلی در مثنویات از اساتیدی مانند : فردوسی، خاقانی، انوری، عنصری، ظهیر فاریابی، کمال اصفهانی، سعدی، حافظ، کمال خجندی، و بعضی دیگر از شعرا به احترام نام برده است.
عقیدۀ جامی : دربارۀ عقائد دینی جامی میان تذکره نویسان اختلاف است. دسته ای از شیعیان کوشیده اند که به استناد بعضی اشعار او را شیعه محسوب دارند و اشعاری را که در مدح خلفا سروده تقیه پندارند. گروهی دیگر از تذکره نویسان شیعه او را سنی مذهب متعصب و تعالیم او را از مقولۀ کفر و زندقه پنداشته اند. و دستۀ سوم عقیده دارند که وی از تعصب عاری بوده و از مطالعۀ آثارش چنین نتیجه گرفته اند که مبادی او در علوم ظاهری از اصول مبتنی بر اصول عقائد متکلمین اشاعره و در فروع به مذهب شافعی بوده است اما در علوم باطنی سالک مسلک طریق عرفان و تصوف بوده و سلسلۀ ارادت نقشبندیۀ ماوراءالنهر را بر گردن جان داشته است.
مرحوم قزوینی در نامه ای که در آخر کتاب «جامی» به قلم آقای حکمت به چاپ رسیده شرحی آورده که خلاصۀ آن چنین است : که چرا مردم آن اهمیتی که لایق مقام شامخ فضل و دانش جامی است برای او قائل نیستند و رتبۀ عالی او در شعر و شاعری که به عقیدۀ اکثر فضلاء خاتمۀ شعراء بزرگ فارسی زبان است، چرا در میان ایرانیان احراز نکرده است، از روی مطالعات و مسموعات خود حدس میزدم که علت عمدۀ آن این است که با همۀ تمایلی که به مشرب عرفان و تصوف داشته که لازمۀ آن خلوّ از تعصّب و مناقشات مذهبی و مخاصمات دینی است، معذلک وی نه فقط خالی از تعصب نبوده بلکه بسیار متعصب بوده و از مجموع آثار، قرائنی بدست می آید که این حدس را تأیید میکند، در شرح حال متصوفین جمیع کسانی که ادنی انتسابی به این طائفه داشته و سنی بوده اند از مشایخ صوفیه دانسته و با استقصای کامل بشرح احوال آنها پرداخته ولی از ذکر مشاهیر مشایخ صوفیۀ شیعه مانند سید نعمت الله و شیخ آذری و شیخ صفی الدین اردبیلی و نظائر ایشان خودداری کرده است. به علاوه در سرتاسر کتب منظوم و منثور خود هرجا بهانه ای بدست میآورده از طعن و ذمّ و قَدحِ شیعه فروگذاری نمیکرده است، و دربارۀ ابوطالب با این که اجماع علماء شیعه و اکثر زیدیه و بسیاری از اهل سنت بر این است که به اسلام درآمده، او را قَدح کرده و همراه بولهب در سقر جا داده و گوید :

هیچ سودی نداد آن نسبش
شد مقر در سقر چو بولهبش

و تمام یاریها و کمکهائی که در دوران سختی پیغمبر به او کرده نادیده گرفته است. اینها همه دلائل واضح بر تعصب وی در تسنن و عناد وی با شیعه است - انتهی.
به هرحال از بعض اشعار که به وی نسبت داده شده میتوان گفت از تعصبات جاهلانه تا اندازه ای برکنار بوده و در پاره ای موارد که از گفتار وی بوی تعصب میآید بر فرض صحت علل و جهاتی موجب آن گردیده است. از جمله رباعی زیر :

ای مغبچۀ دهر بده جام میم
کآمد ز نزاع سنّی و شیعه قیم
گویند که جامیا چه مذهب داری ؟
صد شکر که سگ سنّی و خر شیعه نیم

و نیز گوید :

ز هفتاد و دو مذهب رو به سوی تو
بلی عاشق نداند مذهبی جز ترک مذهبـها

و با اینهمه موافق مشهور و ظاهر آثار جامی وی سنی المذهب و صوفی المسلک و جبری العقیده ونقشبندی الطریقه بوده است.
تألیفات و آثار جامی : تألیفات وی را از ریحانة الادب که متأخرترین تذکره است نقل میکنیم :
١- اشعةاللمعات؛ که شرح کتاب لمعات شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی مشهور به عراقی است که به امر علیشیر نوائی آن کتاب را که مشتمل بر حقائق عرفانیه میباشد شرح کرده است
٢- اعتقادنامه؛ منظومه ای است در اصول اعتقادات اسلامی و در این منظومه کتاب الله (قرآن) را «قدیم» شمرده و رؤیت خدای تعالی را مورد بحث قرار داده و گوید : هست دیدار حق اجل نعم ...
٣- بهارستان؛ که برای فرزندش ضیاءالدین یوسف در وقتی که ده ساله بوده و به آموختن مقدمات زبان عربی اشتغال داشته به روش گلستان سعدی تألیف کرده است
٤- تاریخ هرات
٥- ترجمۀ قصیدۀ میمیۀ فرزدق؛ قصیدۀ معروفی که فرزدق در مسجدالحرام در مدح حضرت سجاد (ع) انشاد کرده و جامی آن را به فارسی ترجمه کرده است
٦- تفسیرالقرآن
٧- چهل حدیث
٨- خاتمة الحیوة؛ یک منظومۀ مثنوی است که در آخر عمر سروده است
٩- الدُّرَّة الفاخرة؛ شرح و تفصیل مذاهب حکما و صوفیه است
١٠- دیوان اشعار که شامل قصائد و غزلیات و قطعات و رباعیات میباشد و در حدود هشت هزار و هفتصد و پنجاه بیت است و دو نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار جدید موجود است
١١- رساله ای در معما
١٢- رشح بال در شرح حال؛ قصیده ای است که شرح مختصری از احوال خود را به نظم آورده است
١٣- شرح قصیدۀ تائیۀ ابن فارض
١٤- شرح فصوص الحکم محیی الدین عربی؛ این شرح در حاشیۀ جواهرالنصوص عبدالغنی نابلسی در مصر بچاپ رسیده است
١٥- شرح قصیدۀ برده
١٦- شواهد النبوة
١٧- فاتحةالشباب؛ این کتاب را در اوائل جوانی به نظم آورده است
١٨- الفوائد الضیائیه؛ شرح کافیۀ ابن حاجب که کتابی ست در نحو و این شرح معروف است به «شرح جامی» و مکرر به چاپ رسیده است
١٩- لوامع؛ شرح قصیدۀ همزیۀ ابن فارض
٢٠- لوایح؛ رسالۀ مختصری است به فارسی که به نثر مسجع و مشتمل بر برخی نکات عرفانی است
٢١- مناقب خواجه عبدالله انصاری
٢٢- مناقب ملای رومی
٢٣- نفحات الانس من حضرات القدس
٢٤- النفحة المکیه
٢٥- نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص محیی الدین عربی
٢٦- واسطة العقد، این کتاب را جامی در اواسط زندگانی خود به رشتۀ نظم آورده است
٢٧- هفت اورنگ که به «سبعۀ جامی» مشهور و شامل مثنویهای زیر :
سلسلة الذهب،
سَلامان و اَبسال،
تحفة الاحرار،
سبحةالابرار،
خردنامۀ اسکندری،
مجنون و لیلی،
یوسف و زلیخا میباشد.
جامی در هفدهم محرم سال ٨٩٨ ه.ق. در سن هشتاد و یک سالگی در هرات درگذشت، شعر زیر دربارۀ تاریخ وفات اوست :

سلطان ملک دانش، جامی که یافت در خلد
از بادۀ وصالش ارواح قدس جامی
تاریخ فوت او را از عقل خواستم گفت
آه از فراق جامی، آه از فراق جامی