ابن الحجّاج کاتب بغداديّ
یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

کاتب بغدادي، ابن الحجاج

حسین بن احمد بن حجاج یا احمد بن محمد بن جعفر بن حجاج شیعی امامی کاتب بغدادی نیلی مکنی به ابوعبدالله معروف به ابن الحجاج، ادیبی است فاضل و شاعری ماهر و با «سید مرتضی» و «سید رضی» معاصر و در عهد دیالمه از اکابر و از شعرای صمیمی اهل بیت رسالت (ص) و اشعارش طبیعی و خالی از تصنع و کُلفَت بوده
و گویند که ابن الحجاج و امرؤالقیس در فن شاعری در یک درجه بوده و هر یک مخترع طریق خاصی بوده اند و ثالثی ندارند و ابن الحجاج در هجو اعداء دین هم اشعاری گفته ولکن غالب اشعارش در هزل و مطایبه بوده ودر جِدّ نیز اشعار بسیاری دارد.
روزی بحسب دعوت به همراهی جمعی مهمان رفته و احضار غذا در خانۀ میزبان قدری دیر شد، پس ابن الحجاج این دو شعر را انشاء نمود :

یا ذاهباً فی داره جائیا
من غیر معنی لاولا فائدة
قد جن اضیافک من جوعهم
فاقرء علیهم سورةالمائدة

و قصیدۀ فائیۀ او که هشت اندر هشت و به شصت و چهار بیت مشتمل و در مدح «حضرت امیرالمؤمنین (ع)» سروده مشهور و از لطائف قصائد بوده و بعضی از ابیات آن را محض تبرّک و تیمّن زینت بخش اوراق میـنماید :

یا صاحب القبة البیضا علی النجف
من زارقبرک و استشفی لدیک شفی

زوروا اباالحسن الهادی لعلکم
تحظون بالاجر و الاقبال والزلف

اذا وصلت فاحرم قبل مدخله
ملبّیا واسع سعیا حوله وطف

حتی اذا طفت سبعا حول قبته
تأمل الباب تلقا وجهه فقف

و قل سلام من الله السلام علی
اهل السلام و اهل العلم و الشرف

انی اتیتک یا مولای من بلدی
مستمسکا من حبال الحق بالطرف

راج بانک یا مولای تشفع لی
و تسقنی من رحیق شافی اللهف

لانک العروة الوثقی فمن علقت
بها یداه فلن یشقی و لم یخف

و انک الآیة الکبری التی ظهرت
للعارفین بانواع من الطرف

و قصة الطائر المشوی عن انس
تخبر بما نصه المختار من شرف

لا قدس الله قوماً قال قائلهم
بخ بخ لک من فضل و من شرف

و بایعوک بخمّ ثمّ اکّدها
محمد بمقال منه غیر خفی

عاقوک و اطرحوا قول النبی و لم
یمنعهم قوله هذا قوله هذا اخی خلفی

هذا ولیّکم بعدی فمن علقت
به یداه فلن یخشی و لم یخف

تا آنکه عنان قلم را به طرف «ابن سکره محمد بن عبدالله» که منافرت مابین ایشان مثل منافرت «جریر» و «فرزدق»، معروف است معطوف داشته و گوید :

قل لابن سکرة ذی البخل و الخرف
عن ابن حجاج قولا غیر منحرف

یا ابن البغایا الزوانی العاهرات و من
سلقلقاتهم قد حضن من خلف

تا آنکه در آخر قصیده گوید :

بحب حیدرة الکرار مفتخری
به شرفت و هذا منتهی شرفی.

و یک مجلد از دیوان ابن الحجاج که حاوی قصائد دالیه و رائیۀ او است در موزۀ بریتانیا موجود است
و بعضی گوید دیوان ابن الحجاج حسین ده مجلد بوده و سیدرضی آن را منتخب کرده و «الحسن من شعر الحسین» نامیده و «بدیع اسطرلابی» هم آن دیوان را به یکصد و چهل و یک باب که هر بابی در یکی از فنون شعریه است مرتب نموده و آن را «درة التاج فی شعر ابن الحجاج» نام کرده است و نسخۀ آن در پاریس است.
باری از نوادر قضایا که در «روضات الجنات» از کتاب «در النضید» سید جلیل القدر «زین الدین علی بن عبدالحمید نجفی حسین» صاحب کتاب «الانوار المضیئة» نقل کرده و دلیل غایت جلالت و تقرب ابن الحجاج نزد خانوادۀ عصمت (ع) میباشد آن که :
پس از آنکه سلطان «مسعود بن بویه دیلمی» در نجف حصار صحن مقدس مرتضوی (ع) را بنا نهاد و از تعمیرات قبۀ مبارکه فَراغت یافت داخل حرم مبارک شد و با کمال ادب نشست و در آن حال ابن الحجاج در مقابلش دم در مبارک حرم ایستاد و شروع بخواندن همین قصیدۀ فائیه کرد تا به هجویات بعضی از معاندین که در ضمن قصیده بوده رسید، پس سیدمرتضی که نیز حاضر بود در غلظت شد و از خواندن آنها در حضور مبارک حضرت امیرالمؤمنین (ع) صریحاً نهی فرمود. ابن الحجاج نیز در همان جا قطع کلام نمود و شب، آن حضرت را در خواب دید که تسلیت خاطرش داد و فرمود دلتنگ مباش که سیدمرتضی را امر کردیم برای اعتذار به خانۀ تو آید و تو استقبالش مکن که او به تو وارد شود. تصادفاً همان شب سید نیز حضرت رسالت (ص) و ائمۀ اطهار (ع) را در خواب دید و سلام داد ولکن توجهی ندید و از این جهت افسرده شد و عرض نمود که ای موالی من، من بنده و فرزند شما هستم به چه سبب سزاوار این عدم توجه شده ام ؟ فرمودند : محض به جهت شکستن خاطر شاعر ما ابن الحجاج، اینک بمنزلش برو و اعتذار نما و نزد «ابن بویه»اش ببر و خاطر ابن بویه را نیز از عنایتی که دربارۀ وی داریم مستحضر گردان. پس سید از خواب بیدار شد و حَسَبُ الامر دردم برخاست و رفت و در حجرۀ ابن الحجاج را زد. پس ابن الحجاج او را بخواند که : یا سیدی همان کسی که تو را نزد من فرستاده مرا نیز امر کرده است که استقبالت نکنم. سید گفت : بلی اطاعت امر ایشان واجب است. پس سید وارد شد و اعتذار نمود و او را پیش ابن بویه برده و قصۀ خوابی را که دیده بودند بدو نقل کردند و مشمول انعام وی گردیده و به امر او همان قصیده را از اول تا آخر فروخواند.
باری ابن الحجاج روز سه شنبۀ بیست و هفتم جمادی الآخرة سال ٣٩١ ه.ق. در شهر «نیل» بینِ بغداد و کوفه وفات یافت و به وصیت خودش جنازه اش به بغداد نقل و در سمت پایین پای «حضرت امام موسی بن جعفر (ع)» دفن و بر قبر او نوشتند : و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید. و سیدرضی قصیده ای در مرثیه اش انشاء نموده است.